English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5225 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
probabiliorism U عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
monophysite U کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
psilanthropy U عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
psilanthropism U عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
monopsychism U عقیده باینکه هکه جانهایاارواح یکی است
restorationism U عقیده باینکه بشرسرانجام بسعادت نخستین خود خواهدرسید
monogenism U عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
kinetic theory of heat U عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
malism U عقیده باینکه این جهان روی همرفته بد جهانی است
nestorianism U عقیده نسطوریان اعتقاد باینکه عیسی دو ذات جداگانه داشت
atomism U عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
metagnosticism U عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
presentationism U عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
physiocracy U حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
natural philosopher U فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
hereditarian U کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
pivot foot U پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
as regards U نظر باینکه
as respects U نظر باینکه
since U نظر باینکه
as U نظر باینکه در نتیجه
iam inclined to think U متمایلم باینکه خیال کنم
minimalist U باینکه تقاضاهایش براورده شود
utilitarianism U کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
arianism U اعتقاد باینکه عیسی باهمه پاکی و تقدس
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
geocentric U معتقد باینکه خداوندزمین رامرکز عالم وجودقرارداده
modalism U اعتقاد باینکه پدر وپسر و روح القدس هر سه مظاهرگوتاگون یک خداهستند
animism U همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
unprofitable servants U مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
rivals U هم اورد
rivalling U هم اورد
supplement U پس اورد هم اورد
corrival U هم اورد
rivalled U هم اورد
competitor U هم اورد
competitors U هم اورد
supplementing U پس اورد هم اورد
souvenir U ره اورد
antagonist U هم اورد
moraine U یخ اورد
flotsam U اب اورد
rivaled U هم اورد
souvenirs U ره اورد
rival U هم اورد
supplements U پس اورد هم اورد
antagonists U هم اورد
gift U ره اورد
rivaling U هم اورد
gifts U ره اورد
supplemented U پس اورد هم اورد
anthropocentric U معتقد باینکه انسان اشرف مخلوقات و مرکز ثقل موجودات است
restorationist U کسیکه معتقداست باینکه بشرعاقبت بسعادت اول خود نائل خواهد شد
monadism U اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
catastrophism U اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
sizes U بر اورد کردن
present U ره اورد اهداء
adversaries U مبارز هم اورد
result U دست اورد
resulted U دست اورد
resulting U دست اورد
presented U ره اورد اهداء
grievous U اندوه اورد
presenting U ره اورد اهداء
consequences U دست اورد
presents U ره اورد اهداء
consequence U دست اورد
jetsam U کالای اب اورد
size U بر اورد کردن
snowdrift U برف باد اورد
snowdrifts U برف باد اورد
funnily U چنانکه خنده اورد
annual accumulation of sediment U سال اورد ته نشست
he brought more money U باز پول اورد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
he called his kindred together U خوبشاوندان خودرافراهم اورد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
infusionism U اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
nescience U اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
union shop U مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
nauseant U دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
he brought more money U قدری دیگر پول اورد
epispastic U مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he lined up his men U مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow U کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
can one p a soul out of hell? U ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
scissors U سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
office of the future U ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring U حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
rightly <adv.> U به درستی
justly <adv.> U به درستی
accuracy U درستی
soundness U درستی
straightness U درستی
properly <adv.> U به درستی
rightfully <adv.> U به درستی
duly <adv.> U به درستی
exactness U درستی
correctitude U درستی
correctness U درستی
justness U درستی
rightness U درستی
rightfulness U درستی
legitimacy U درستی
integrality U درستی
validity U درستی
fidelity U درستی
correctly <adv.> U به درستی
justly U به درستی
precision U درستی
genuineness U درستی
integrity U درستی
imprecision U نا درستی
uprightness U درستی
trueness U درستی
preciseness U درستی
exactitude U درستی
aright <adv.> U به درستی
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
honestly U از روی درستی
truth value U ارزش درستی
to verifty a staement U درستی ونادرستی
truth U درستی صداقت
truth table U جدول درستی
honesty U درستکاری درستی
validation U تنفیذ درستی
justice U درستی دادگستری
approximately U تقریبا به درستی
rectitude U راستی درستی
the a of a trans lation U درستی ترجمه
truths U درستی صداقت
damchi U راستی و درستی
propriety of behaviour U درستی رفتار
bar mitzvahs U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
an ovoviviparous animal U جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
bar mitzvah U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
pusher tractor U تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
kame U تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
in the wrong <idiom> U اشتباه ،درستی حقیقت
accuracy U درجه دقت درستی
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
bona fide U به طور جدی به درستی
to foel U حال درستی نداشتن
uprightaess U درستی راستی عدالت
functioned U انجام عمل به درستی
functions U انجام عمل به درستی
function U انجام عمل به درستی
true false test U ازمایش درستی ونادرستی چیزی
truth table U جدول درستی جذول صحت
Veitch diagram U نمایش گرافیکی جدول درستی
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
to vouch for any one's honesty U ضمانت درستی کسی را کردن
accurately U به درستی و بدون هر گونه خطا
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
He seems to be an honest man. U آدم درستی بنظرمی آید
cynic <adj.> U بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
hard contact printing U چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
Are we on the right road for ... ? آیا ما در جاده درستی برای ... هستیم؟
to prove a will U درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
cynically U بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
cynical <adj.> U بدگمان نسبت به درستی ونیکوکاری بشر
timed U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
times U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
ethernet U نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
bogota U نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
animism U اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
check U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checked U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
checks U بررسی اینکه آیا چیزی به درستی کار میکند یا خیر
hyphenation U تنظیم خط وط با پهنای مشخص به تقسیم کلمات طولانی در انتهای هر خط به درستی
one element U تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
comparator U وسیله منط قی که درستی خروجی آن درست است که ورودیها با هم فرق کنند
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
partial RAM U قطعه RAM که فقط یک بخش آن به درستی کار میکند در قط عات جدید
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
opinions U عقیده
creed U عقیده
opinion U عقیده
faith U عقیده
doctrines U عقیده
belief U عقیده
doctrine U عقیده
credo U عقیده
tenet U عقیده
credos U عقیده
thoughts U عقیده
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com